دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 11952
تعداد نوشته ها : 9
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

تشكيل ميدان مغناطيسي بدن

همانگونه كه مي‌دانيد، در بدن ما ميليون‌ها عصب وجود دارد كه كار انتقال پيام در بدن ما به وسيله تحريك الكتريكي اين عصب‌ها صورت مي‌گيرد.

در اثر بارش بار در اطراف آنها در بدن ما يك ميدان تشكيل مي‌شود و ميدان بدن ما در اثر فعاليت همزمان ميليون‌ها عصب به وجود مي‌آيد.

 

امواج مغزي

امواج مغزي: دستگاه موج‌نگار مغز چهار نوع منحني از امواج مغزي را ارائه مي‌دهند كه عبارتند از: آْلفا، بتا، دلتا و تتا. ريتم‌هاي دلتا كندترين امواج مغزي را با تناوب از يك تا سه دور در ثانيه بوده و اغلب در خواب عميق ظاهر مي‌شوند.

به نظر مي‌رسد كه ريتم‌هاي تتا كه داراي تناوب چهار تا هفت دور در ثانيه است به خلق و خوي بستگي داشته باشد.

ريتم‌هاي آلفا از هشت تا 12 دور در ثانيه، در اوقات تفكر، تامل آزاد رخ داده و در صورت تمركز حواس و توجه قطع مي‌شوند و بالاخره ريتم‌هاي بتا با تناوب 13 الي 22 دور در ثانيه، ظاهرا منحصر به نواحي جلوئي مغز، يعني جايي كه فعاليت‌هاي پيچيده مغزي رخ مي‌دهد هستند.

امواج آلفا امواج بسيار مهمي هستند كه به وسيله هانس‌برگر آلماني كشف شدند و به گفته وي با نوعي هوشياري و خودآگاهي معطوف به درون ظاهر مي‌شوند و تغييرات فيزيولوژي مهمي در بدن ايجاد مي‌كنند مثل تمركز و يادگيري.

 

ميدان مغناطيسي بدن و امواج مغزي در معرض خطر

حتما تا به حال ‌درباره خطرات گوشي‌هاي موبايل يا زندگي در نزديكي نيروگاه‌هاي برق چيزهايي شنيده‌ايد. بنابر تحقيقات پروفسور لاي امواج مغناطيسي كه از نيروگاهاي برق يا وسايل برقي مثل سشوار و ريش‌تراش برقي و...ساتع مي‌شود به دي ان اي سلول‌هاي مغزي آسيب مي‌رساند و قابليت ترميم را در آنها از بين مي‌برد.

ميدان‌هاي مغناطيسي خارجي علاوه بر آسيب به دي ان اي مغز اثر منفي ديگري به بدن دارند. اين ميدان‌ها باعث اختلال در ميدان مغناطيسي طبيعي بدن مي‌شوند. همان‌طور كه مي‌دانيد نزديك به 70%از بدن مارا آب فراگرفته و مولكول‌هاي آب به صورت دو قطبي هستند و زماني‌كه ما در معرض يك ميدان مغناطيسي خارجي قرار مي‌گيريم، اين مولكول‌ها در جهت آن ميدان قرار مي‌گيرند و اين پديده باعث مي‌شود نظم ميدان مغناطيسي ما به هم بريزد.

علاوه بر عوامل خارجي يك‌سري عوامل داخلي نيز وجود دارند كه باعث مي‌شوند اختلال در ميدان بدن ايجاد شود. مهم‌ترين آنها بارهاي الكتريكي هستند كه هنگام بارش بار در عصب در اطراف آن به وجود مي‌آيند و به صورت الكتريسيته ساكن در بافت‌هاي بدن ذخيره مي‌شوند و ميداني كه در اطراف اين بارها به وجود مي‌آيند در ميدان بدن ايجاد خلل مي‌كنند.

اين‌ بارها به خصوص در نقاطي كه تراكم اعصاب بيشتر است ذخيره مي‌شوند و به دليل اين كه هم تراكم زيادي دارند و هم در نزديكي عصب‌هاي بيشتر و مهم‌تري قرار دارند براي بدن به شدت مضر هستند. از جمله اين نقاط ناحيه سر و دست‌ها و قسمت مچ پا به پايين است و در بين اين سه قسمت، سر اهميت ويژه‌اي دارد چون بارهاي ذخيره شده در آن علاوه بر ايجاد خلل در ميدان مغناطيسي مغز باعث اغتشاش در امواج مغزي نيز مي‌شوند.

به ظاهر ما روزانه تنها دقايقي را در معرض ميدان مغناطيسي هستيم. مثل موبايل يا سشوار و غيره. اما در طول دوران زندگي خود در معرض ميداني بسيار قوي هستيم و آن ميدان مغناطيسي زمين است.

عوامل داخلي اغتشاش در ميدان بدن ما هم فعاليت‌هاي حياتي و اجتناب‌ناپذيري هستند كه در تمام طول عمر ما در جريان هستند پس چگونه مي‌توان باعث خلل اين اثرات سو كه باعث اختلال در بدن ما و بيماري‌هايي مثل سرطان مي‌شوند را خنثي كرد؟

در اينجاست كه بايد گفت خداوند راه‌حل تمام اين سئوالات را در يك عمل ساده كه امكان آن براي همه افراد وجود دارد و بيش از چند دقيقه هم وقت نمي‌برد و هيچ ضرري هم ندارد به انسان هديه داده و آن نماز است.

 

نماز و ميدان مغناطيسي

آنگونه كه از تصاوير به دست آمده از ميدان مغناطيسي زمين پيداست، به طور شگفت‌انگيزي اگر انسان در هر نقطه از زمين رو به قبله بايستد، ميدان مغناطيسي بدنش بر ميدان مغناطيسي زمين منطبق مي‌گردد و در مدتي كه در نماز است ميدان بدنش منظم مي‌شود.

يكي از نكات بسيار جالبي كه پروفسور بور به آن دست يافته بود اين بود كه دريافته بود كه در بدن تمام دانشجويان مؤنث ماهي يك‌بار تغيير ولتاژ شديد ايجاد مي‌شود و ميدان بدن به منظم‌ترين حالت خود مي‌رسد و شايد به همين دليل است كه زنان نيازي ندارند در اين مدت نماز بخوانند.

اخيرا هم كشف شده است كه قلب زنان منظم‌تر و قوي‌تر از مردان مي‌زند و دليل آن همين تغيير ولتاژ است.

 

نماز و بارهاي الكتريكي

همانطور كه قبلا اشاره شد بارهاي زائدي كه در اثر تحريكات الكتريكي اعصاب به وجود مي‌آيند هم براي ميدان بدن و هم بر امواج مغزي اثر سوء دارند و اين اثرات در نواحي‌ كه اعصاب در آن تحرك بيشتري دارند، خطرات جدي‌تري ايجاد مي‌كنند و بايد هرچه سريع‌تر از آن نواحي دور شوند.

به طرز حيرت‌آوري مي‌بينيم كه اين نواحي دقيقا نواحي هستند كه در وضو شسته مي‌شوند و بنابر تحقيقات صورت گرفته بهترين راه دفع اين بارهاي زائد استفاده از يك ماده رساناست كه سريع‌ترين و ارزان‌ترين و بي‌ضررترين ماده براي اين كار آب است و جالب اينجاست كه آب هرچه خالص‌تر باشد سريع‌تر بارهاي ساكن را از بدن ما به اطراف گسيل مي‌دهد و هيچ مايعي مثل آب خالصي كه در وضو به انسان سفارش شده اين اثر را ندارد.

 

نماز و امواج مغزي

با دفع بارهاي زائد بدن در وضو امواج مغزي در ايده‌آل‌ترين حالت قرار مي‌گيرند. علاوه بر آن حالت تمركزي

كه در هنگام نماز در انسان به وجود مي‌آيد، تشعشع امواج آلفا را به اندازه قابل توجهي بالا مي‌برد و توانايي مغز را در توليد اين امواج زياد مي‌كند.

دسته ها :
سه شنبه اول 11 1392
تاثير نماز بر بيماري افسردگي
حضرت علي (ع) :  
“ خداوند هر گاه خيري بر بنده اش بخواهد به او كم خوابي و كم خوري و كم حرفي را تلقين مي كند .”
درمقاله  گذشته از تاثير نماز بر بهداشت خواب به نكته اي اشاره كرديم . حال در ادامه همان موضوع بايد گفت كه دانش پزشكي ظرف چند دهه اخير موفق به اكتشاف مهمي پيرامون خواب شده است و آن كشف بخشي مهم در طول خواب انسان به نام خواب  REM بوده است .
(1)  پس از آنكه حدود 45 دقيقه از به خواب رفتن انسان گذشت ، مرحله  REM آغاز مي شود و به مدت كوتاهي حدود 10 تا 15 دقيقه ادامه مي يابد .
در طول مرحله REM از خواب ، به طرز اسرار آميزي تمام عضلات اسكلتي بدن از كار مي افتد و شخص كاملا بي حركت مي شود و نوار مغزي شخص به جاي حالت خواب ، حالت بيداري كامل را نشان مي دهد . بطوريكه دراين حالت مغز از فعاليت بالايي برخوردار است .     
در طي REM درجه حرارت بدن و ضربان قلب به طور غير منتظره بالا مي رود و حركات سريعي در چشمان فرد ديده مي شود كه وجه تسميه اين مرحله نيز مي باشد ( مرحله حركات سريع چشم  RAPID  EYE  MOVEMENT) و چنانچه شخص را در اين حالت بيدار كنيم به احتمال بسيار قوي ابراز مي كند كه در حال خواب ديدن بوده است . مرحله REM پس از 10 تا 15 دقيقه متوقف مي شود و پس از آن در طول خواب و به طور دوره اي و بطور منظم تكرار مي شود . با اين وجود كل دوران R  EM در طول يك خواب 8 ساعتي در اشخاص طبيعي 90 دقيقه خواهد بود و قسمت اعظم آن در ساعات نزديك به صبح به وقوع مي پيوندد.     

امروزه دانش پزشكي به اثبات رسانده است كه در بيماري افسردگي يكي از تظاهرات مهم ، افزايش يافتن طول خواب  REM نسبت به ميزان طبيعي است . بطوريكه شخص افسرده به ميزاني بيش از ساير اشخاص خواب مي بيند . يعني زمان بيشتري را در مرحله  REM بسر مي برد .    
از اين جهت يك مبناي مهم در توليد داروهاي ضد افسردگي ايجاد داروهايي است كه كاهش دهنده مرحله  REM خواب باشند .( از جمله داروهاي ضد افسردگي 3 حلقه اي )     
علاوه بر اين يك روش درماني جديد براي بيماران افسرده ، بيدار نگه داشتن آنها ، براي كاهش ميزان REM مي باشد . زمان نماز صبح كه در سوره مباركه “ اسراء ” با عنوان “ ان قران الفجر كان مشهودا ”  از آن نام برده شده است و مورد تاكيد فراوان مي باشد . بگونه اي قرار گرفته است كه سبب كاهش دادن قابل ملاحظه ميزان خواب REM در اشخاص مي شوود .
همانطور كه خوانديد قسمت اعظم خواب REM در حوالي صبح بوقوع مي پييوندد و چنانچه شخص خود را ملزم به بيداري صبحگاهي كند در حقيقت جلوي ورود خود به مرحله قابل توجهي از خواب REM را گرفته است .     
از اين جهت بيداري صبحگاهي براي نماز خود به تنهايي مي تواند به عنوان واكسني در پيشگيري از افسردگي و حتي دارويي در درمان افسردگي مطرح باشد .migna.irلازمبه توضيح است كه خواب  REM در حد تعادل براي سلامت و رفع خستگي لازم است اما زيادي آن منجر به مشكلات مختلف از جمله افسردگي مي شود و نقش نماز بعنوان متعادل كننده ميزان  REM مطرح است .
دسته ها :
سه شنبه اول 11 1392

  • سوره مباركه ملك
  • آيه شريفه 10
  • وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ

  • معناي آيه:

    كافرانپس از گرفتار شدن در عذاب به خطاي خود اعتراف مي كنند و مي گويند : « اگر سخن حق را مي شنيديم و اهل انديشه بوديم گرفتار عذاب نمي شديم»

  • پيام آيه:

    اعتراف تلخ كافران، مي تواند مربوط به دنيا و آخرت باشد زيرا زندگي بدون خدا و دور از حق، دنيا را هم به جهنم تبديل مي كند.

دسته ها :
دوشنبه سیم 10 1392

خبر از فرزند و قيافه او در شكم مادر
مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند، به نقل از شخصى به نام عبداللّه بن محمّد علوى حكايت كرد:
پس از گذشت مدّتى از شهادت حضرت علىّ بن موسى الرّضاعليهما السلام روزى بر ماءمون وارد شدم و بعد از صحبت هائى در مسائل مختلف ، اظهار داشت :
همسرى داشتم كه چندين مرتبه ، آبستن شده بود و بچّه اش سِقط مى شد، در آخرين مرتبه كه آبستن بود، نزد حضرت رضا عليه السلام رفتم و گفتم : ياابن رسول اللّه ! همسرم چندين بار آبستن شده و سقط جنين كرده است ؛ و الا ن هم آبستن مى باشد، تقاضامندم مرا راهنمائى فرمائى تا طبق دستور شما او را معالجه و درمان كنم و بتواند سالم زايمان نمايد و نيز بچّه اش سالم بماند.
چون صحبت من پايان يافت ، حضرت رضا عليه السلام سر خويش را به زير افكند و پس از لحظه اى كوتاه سر بلند نمود و اظهار نمود: وحشتى نداشته باش ، در اين مرحله بچه اش سقط نمى شود و سالم خواهد بود.
و سپس افزود: به همين زودى همسرت داراى فرزند پسرى مى شود كه بيش از هركس شبيه به مادرش خواهد بود، صورت او همانند ستاره اى درخشان ، زيبا و خوش سيما مى باشد.
وليكن خداوند متعال دو چيز در بدن او زيادى قرار داده است .
با تعجّب پرسيدم : آن دو چيز زايد در بدن فرزندم چيست ؟!
حضرت در پاسخ فرمود: يكى آن كه در دست راستش يك انگشت اضافى مى باشد؛ و دوّم در پاى چپ او انگشت زايدى خواهد بود.
با شنيدن اين غيب گوئى و پيش بينى ، بسيار در حيرت و تعجّب قرار گرفتم و منتظر بودم كه ببينم نهايت كار چه خواهد شد؟!
تا آن كه پس از مدّتى درد زايمان همسرم فرا رسيد، گفتم : هرگاه مولود به دنيا آمد، به هر شكلى كه هست او را نزد من آوريد.
ساعاتى بعد، زنى كه قابله بود، وارد شد و نوزاد را - كه در پارچه اى ابريشمين پيچيده بودند - نزد من آورد.
وقتى پارچه را باز كردند و من صورت و بدن نوزاد را مشاهده كردم ، تمام پيش گوئى هائى را كه حضرت رضا عليه السلام بيان نموده بود، واقعيّت داشت و هيچ خلافى در آن مشاهده نكردم

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392

نماز در اوّل وقت و يك شمش طلا
مرحوم كلينى ، راوندى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از شخصى به نام ابراهيم فرزند موسى قزّاز - كه امام جماعت يكى از مساجد شهر خراسان (مسجد الرّضا عليه السلام ) بود - حكايت نمايند:
روزى به محضر مبارك حضرت علىّ بن موسى الرّضاعليهما السلام وارد شدم تا پيرامون درخواستى كه قبلاً از آن حضرت كرده بودم ، صحبت نمايم ؛ و با كمك ايشان بتوانم مشكلات زندگى خود و خانواده ام را بر طرف سازم .
در همين اثناء، امام عليه السلام در حال حركت و خروج از منزل بود و قصد داشت كه جهت استقبال بعضى از شخصيّت ها به بيرون شهر برود.
من نيز همراه حضرت به راه افتادم ، در بين راه وقت نماز فرا رسيد، پس امام عليه السلام مسير خود را به سمت ساختمانى كه در آن نزديكى بود، تغيير داد.
و سپس در نزديكى آن ساختمان ، كنار صخره اى فرود آمديم ؛ و حضرت به من فرمود: اى ابراهيم ! اذان بگو.
عرضه داشتم : صبر كنيم تا ديگر اصحاب و دوستان ، به ما ملحق شوند، بعد از آن نماز را اقامه فرمائيد؟
حضرت فرمود: خداوند تو را مورد مغفرت و رحمت واسعه خويش قرار دهد، مواظب باش كه هيچ گاه نماز را از اوّل وقت آن ، تاءخير نيندازى ، مگر آن كه ناچار و مجبور شوى ؛ و يا آن كه داراى عذرى - موجّه - باشى .
پس طبق فرمان امام عليه السلام اذان نماز را گفتم ؛ و سپس نماز را به امامت آن حضرت اقامه نموديم .
بعد از آن كه نماز، پايان يافت و سلام نماز را داديم ، عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! قبلاً خواهشى از شما - در رابطه با مشكلات زندگى خود و عائله ام - كرده بودم ؛ و شما نيز وعده اى به من دادى ، كه مدّت زيادى از آن وعده سپرى شده است ؛ و من سخت در فشار زندگى خود و خانواده ام مى باشم .
و با توجّه به مشغله هاى بسيارى كه شما داريد، نمى خواهم هر روز مزاحم اوقات گرانبهاى شما گردم ، چنانچه ممكن باشد، عنايتى در حقّ من و خانوده ام بفرمائيد.
هنگامى كه سخن من پايان يافت ، امام عليه السلام تبسّمى نمود؛ و سپس با عصا و چوب دستى خود، مقدارى از خاك هاى روى زمين را محكم سائيد.
بعد از آن ، حضرت دست مبارك خود را دراز نمود و بر روى آن خاكها زد، پس ناگهان متوجّه شدم كه شمش طلائى را برداشت و تحويل من داد؛ و فرمود:
اين را بگير، خداوند متعال در آن ، برايت بركت و توسعه عطا گرداند، آن را هزينه زندگى خود و عائله ات قرار بده .
و سپس حضرت افزود: آنچه را كه امروز مشاده كردى مكتوم و از ديگران مخفى بدار.
ابراهيم بن موسى قزّاز در پايان حكايت ، اضافه كرد: بعد از آن كه شمش طلا را از امام رضا عليه السلام دريافت كردم و به منزل آمدم ، آن را فروختم و قيمت آن را كه حدود هفتاد هزار دينار بود، هزينه زندگى خود و خانواده ام قرار دادم .
و خداوند متعال به بركت دعاى آن حضرت ، به قدرى بركت و توسعه به من عنايت نمود، كه يكى از ثروتمندان معروف شهر خراسان قرار گرفتم .(28)

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392

جبرئيل و عشق خدا

خداوند به جبرئيل فرمود:''به كهكشان برو و مشتي خاك بر گير و بيا؛ميخواهم ادم رابيافرينم."جبرئيل رفت و همه كهكشان را گشت؛اما خاكي پيدا نكرد.هيچ كس به او خاك نداد.نه ناهيد كه عروس اسمان بود و نه بهرام؛جنگاور چرخ؛ نه عطارد كه منشي افلاك بود و نه مشتري. نه كرسي فلكي.و نه كيوان مرزبان دير هفتمين.هيچ يك به جبرئيل كمك نكردند.جبرئيل دست خالي و شرمنده نزد خدا برگشت.خدا گفت:"به زمين برو كه در اين كهكشان او از همه بخشنده تر است."

جبرئيل نزد زمين امد .زمين به او گفت:"هر قدر خاك كه مي خواهي بردار.من اين افريده را دوست خواهم داشت.افريده اي كه نامش ادم است."

جبرئيل مشت مشت خاك بر گرفت و نزد خدا برد.و هر مشتي ادمي شد.

خدا گفت:"درود بر زمين كه زمين؛مادر ادم است."

و اينگونه بود كه هر ادمي افريده شد؛نزد مادرش؛زمين بازگشت.و زمين ابش داد. زمين نانش داد.زمين پناهش داد.زمين همه چيزش داد.و ان هنگام كه ادمي روحش را به خدا مي دادجز مادرش زمين هيچ كس او را نمي خواست. زمين مادر است و مادر عاشق؛زمين مادر است و مادر مهربان.زمين مادر است ومادرشكيباست. زمين مادر است و مادر گاه بي قرار نيز مي شود.چندان كه كودكش را نيز مي ازارد.

خدايا!ما را ببخش و بيامرز.و به مادرمان زمين ارام و قرار بده تا هرگز ديگر كودكش را انگونه نيازارد.

 

(0) نظر

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392

روي ماه و لاي ستاره ها


يك نفر دنبال خدا مي گشت، شنيده بود كه خدا آن بالاست و عمري ديده بود كه دستها رو به آسمان قد مي كشد. پس هر شب از پله هاي آسمان بالا مي رفت، ابرها را كنار مي زد، چادر شب آسمان را مي تكاند، ماه را بو مي كرد و ستاره ها را زير و رو.
او مي گفت: "خدا حتما" يك جايي همين جاهاست." و دنبال تخت بزرگي مي گشت به نام عرش، كه كسي بر آن تكيه زده باشد. او همه ي آسمان را گشت اما نه تختي بود و نه كسي. نه رد پايي روي ماه بود و نه نشانه اي لاي ستاره ها. از آسمان دست كشيد، از جستجوي آن آبي بزرگ هم.

آن وقت نگاهش به زمين زير پايش افتاد. زمين پهناور بود و عميق. پس جا داشت كه خدا را در خود پنهان كند.زمين را كند، ذره ذره و لايه لايه و هر روز فروتر رفت و فروتر. خاك سرد بود و تاريك و نهايت آن جز يك سياهي بزرگ چيز ديگري نبود.

نه پايين و نه بالا، نه زمين و نه آسمان. خدا را پيدا نكرد. اما هنوز كوه ها مانده بود. درياها و دشت ها هم. 

پس گشت و گشت و گشت. پشت كوه ها و قعر دريا را، وجب به وجب دشت را. زير تك تك همه ي ريگ ها را. لاي همه ي قلوه سنگ ها و قطره قطره آب ها را. اما خبري نبود، از خدا خبري نبود.نااميد شد از هر چه گشتن بود و هر چه جستجو. آن وقت نسيمي وزيدن گرفت. شايد نسيم فرشته بود كه مي گفت خسته نباش كه خستگي مرگ است. 

هنوز مانده است، وسيع ترين و زيبا ترين و عجيب ترين سرزمين هنوز مانده است.سرزمين گمشده اي كه نشاني اش روي هيچ نقشه اي نيست.  نسيم دور او گشت و گفت: " اينجا مانده است، اينجا كه نامش تويي." و تازه او خودش را ديد، سرزمين گمشده را ديد. نسيم دريچه كوچكي را گشود، راه ورود تنها همين بود. و او پا بر دلش گذاشت و وارد شد. خدا آنجا بود. بر عرش تكيه زده بود و او تازه دانست عرشي كه در پي اش بود همين جا است.

 

سالها بعد وقتي كه او چشمهاي خود برگشت، خدا همه جا بود. هم در آسمان و هم در زمين. هم زير ريگ هاي دشت و هم پشت قلوه سنگ هاي كوه، هم لاي ستاره ها و هم روي ماه.

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392

چشم خدا

دانه اي كه سپيدار بود دانه كوچك بود و كسي او را نمي ديد.سالهاي سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ي كوچك بود. دانه دلش مي خواست به چشم بيايد اما نمي دانست چگونه.گاهي سوار باد ميشد و از جلوي چشم ها مي گذشت.گاهي خودش را روي زمينه ي روشن برگ ها مي انداخت و گاهي فرياد ميزد و ميگفت :"من هستم،من اينجا هستم تماشايم كنيد." اما هيچكس جز پرنده هايي كه قصد خوردنش را داشتند يا حشره هايي كه به چشم آذوقه ي زمستان به او نگاه ميكردند،كسي به او توجه نميكرد.

دانه خسته بود از اين زندگي،از اين همه گم بودن و كوچكي خسته بود.يك روز رو به خدا كرد و گفت: "نه،اين رسمش نيست.من به چشم هيچكس نمي آيم.كاشكي كمي بزرگتر،كمي بزرگتر مرا مي آفريدي." خدا گفت:" اما عزيز كوچكم!تو بزرگي،بزرگتر از آنچه فكر كني.حيف كه هيچ وقت فرصت بزرگ شدن به خودت ندادي. رشد ماجرايي است كه تو از خودت دريغ كرده اي.راستي يادت باشد تا وقتي ميخواهي به چشم بيايي،ديده نمي شوي.خودت را از چشم ها پنهان كن تا ديده شوي."

 

دانه ي كوچك معني حرفهاي خدا را خوب نفهميد اما رفت زير خاك و خودش را پنهان كرد.رفت تا به حرف هاي خدا بيشتر فكر كند.سالها بعد دانه ي كوچك، سپيداري بلند و با شكوه بود كه هيچكس نمي توانست نديده اش بگيرد؛ سپيداري كه به چشم همه مي آمد.

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392

مقصد:خدا

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت ٬ لختي در ايستگاه دنيا توقف كرد و پيامبر رو به جهان كرد و گفت: مقصد ما خداست ٬ كيست كه با ما سفر كند ؟ كيست كه رنج و عشق توامان بخواهد ؟ كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندكي بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد ٬ كسي كم مي شد . قطار مي گذشت و سبك مي شد . زيرا سبكي قانون راه خداست .
قطاري كه به مقصد خدا مي رفت ٬ به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :‌اينجا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
مسافراني كه پياده شدند ٬ بهشتي شدند . اما اندكي ٬ باز هم ماندند ٬ قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .
آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت : دورو بر شما ٬ راز من همين بود . آن كه مرا مي خواهد ٬در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام كه قطار به ايستگاه آخر رسيد ٬ ديگر نه قطاري بود و نه مسافري.

 

 

فرشته تصميمش را گرفته بود پيش خدا رفت وگفت:
خدايا مي خواهم زمين را از نزديك ببينم. اجازه مي خواهم و مهلتي كوتاه. دلم بي تاب تجربه اي زميني است
خدا درخواست فرشته را پذيرفت.
فرشته گفت: تا بازگردم بال هايم را اينجا مي سپارم اين بال ها در زمين چندان به كارم نمي آيد
خداوند بال هاي فرشته را بر روي پشته اي از بال هاي ديگر گذاشت و گفت: بال هايت را به امانت نگه مي دارم اما بترس كه زمين اسيرت نكند زيرا كه خاك زمينم دامنگير است.
فرشته گفت: باز مي گردم و حتما باز مي گردم!
اين قولي است كه فرشته اي به خداوند مي دهد.
فرشته به زمين آمد و از ديدن آن همه فرشته بي بال تعجب كرد
او هر كه را كه مي ديد به ياد مي آورد زيرا او را قبلا در بهشت ديده بود
اما نمي فهميد چرا اين فرشته ها براي پس گرفتن بال هايشان به بهشت برنمي گردند
روز ها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چيزي را از ياد برد
و روزي رسيد كه فرشته ديگر چيزي از آن گذشته دور وزيبا به ياد نمي آورد
نه بالش را و نه قولش را!
فرشته فراموش كرد فرشته در زمين ماند
فرشته هرگز به بهشت برنگشت

دسته ها :
جمعه بیست و هفتم 10 1392
X